جدول جو
جدول جو

معنی وادی کده - جستجوی لغت در جدول جو

وادی کده(کَ دَ / دِ)
جایی که در آن وادی و رود بسیار باشد:
وآن زرد به صدمه های ایام
وادی کده ای شود سرانجام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
وادی کده
کالکده خانه بیابانی
تصویری از وادی کده
تصویر وادی کده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لی یَ)
وادی وادی لیه، در لغت نامه های عرب در مادۀ ’حصن’ آمده است: حصان قلعهٌ بوادی لیه. تاج العروس هم شرحی نمی دهدو من گمان میکنم رود کوادالت در اندلس باشد. والله اعلم. و رجوع به لبه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ قُ)
کنایه از آسمان است که عیسی به آن عروج کرد: چون مسیح از ایمان یهود مأیوس گشت سیاحت اختیار فرمود چندگاه در اطراف جهان سیر کرده در اثناء اسفار نزول مایده واقعشد و در کرت ثانی که به موجب حکم ربانی به بیت المقدس مراجعت فرمود و حاکم آن بلده که ظالمی بود فرعون وش همت بر قتل روح الله گماشت و حق سبحانه و تعالی جمعی از ملائکه را فرستاد تا در شب قدر که داخل لیالی ماه مبارک رمضان بود آنجناب را از چنگ ظلمه نجات داده به آسمان بردند. در معالم التنزیل مسطور است که شصت و پنج سال از استیلای اسکندر در زمین بابل گذشته بود که عیسی (ع) تولد نمود و چون سن شریفش به سی سالگی رسید مبعوث گشت و در سی وسه سالگی از بیت المقدس به جانب وادی قدس مرفوع شد و بدین روایت مدت دعوت عیسی علیه السلام سه سال باشد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 143)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ کَ دَ / دِ)
جای ادب. ادب گاه:
در این ادب کده جز سر بهیچ جا مگذار
تمام خاک دل افتاده است پا مگذار.
میرزا بیدل
لغت نامه دهخدا
(وَ زَ دَ / دِ)
نعت از شادی دادن. شادی دهنده. شادان بخش:
کار امروز بتر گشت که نومید شدم
ازتو ای کودک شادی ده اندوه ستان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(دَی ی)
نام جایی در اندلس است. ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفۀ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح شدۀ او یاد کرده است:
و زعزعت کتائب السلطان
بکل مافیها من البنیان
فکان من اول حصن زعزعوا
و من به من العدو او قعوا
مدینه معروفه بوحشمه
فغا در و ها فحمه مسخمه
ثم ارتقوا منها الی حواظر
فغا دروها مثل امس الدابر
ثم مضوا و العلج و یحذیهم
بجیشه یمشی و یقتفیهم
حتی انتهوا منه لوادی دی
ففیه عقبی الرشد سبل الغی
لما التقوا بمجمع الجوزین
واجتمعت کتائب العلجین
من اهل البون و بنبلونه
و اهل بربط و برشلونه.
(از عقدالفریدج 5 ص 265 و 274)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جهندۀ از وادی. وادی گذار. بیابان گذار. وادی سپر:
مرکبی طیاره ای که پاره ای
شخ نوردی که کنی وادی جهی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
جهنده از وادی وادی گذار بیابان گذار وادی سپر (مرکبی طیاره ای که پاره ای شخ نوردی که کنی وادی جهی) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار